پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
تبلیغات
.



گیتی
نوشته شده در چهار شنبه 10 آبان 1402
بازدید : 190
نویسنده : ملیکاسادات سیدی

نخواهم به گیتی جز از راستی
که خشم خدا آورد کاستی




قدر
نوشته شده در دو شنبه 8 آبان 1402
بازدید : 187
نویسنده : ملیکاسادات سیدی

شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت
روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت
گویی از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود
بار بربست و به گردش نرسیدیم و برفت
بس که ما فاتحه و حرز یمانی خواندیم
وز پی اش سوره اخلاص دمیدیم و برفت
عشوه دادند که بر ما گذری خواهی کرد
دیدی آخر که چنین عشوه خریدیم و برفت

شد چمان در چمن حسن و لطافت لیکن
در گلستان وصالش نچمیدیم و برفت
همچو حافظ همه شب ناله و زاری کردیم
کای دریغا به وداعش نرسیدیم و برفت




بهداشت
نوشته شده در یک شنبه 7 آبان 1402
بازدید : 154
نویسنده : ملیکاسادات سیدی

سازمان بهداشت جهانی میگه: باید قبل از غذا خوردن

چهل ثانیه دستاتون رو بشورید!

دیشب شام کباب بود، رفتم دستام رو شستم برگشتم،

دیدم کباب رو خوردن دارن چایی میخورن

خدا ازت نگذره سازمان بهداشت جهانی




دوس داشتن
نوشته شده در جمعه 28 مرداد 1401
بازدید : 150
نویسنده : ملیکاسادات سیدی




عروسک
نوشته شده در جمعه 21 مرداد 1401
بازدید : 156
نویسنده : ملیکاسادات سیدی

رفتم پرنده فروشی 

گفتم این عروس هلندی چنده؟ گفت ۲۵۰ تومن . 

گفتم جهازم داره دیگه؟

 با عقاب تو مغازه‌ش افتادن دنبالم بیشورا




یادگاری
نوشته شده در چهار شنبه 7 ارديبهشت 1401
بازدید : 155
نویسنده : ملیکاسادات سیدی

معلم روستا از بچه ها عکس گرفت و گفت:
ببینید چقدر قشنگه چند سال بعد میگید:

این حسنه که دکتر شده

این علی که مهندس شده

این قربون هم هیچی نشد.

قربون از ته کلاس داد زد:
اینم آقا معلمه، روحش شاد، مرده!




عسل زاگرس
نوشته شده در سه شنبه 4 آذر 1399
بازدید : 174
نویسنده : ملیکاسادات سیدی




ثزوتمند
نوشته شده در چهار شنبه 6 آذر 1398
بازدید : 177
نویسنده : ملیکاسادات سیدی




شبی ارام در کنار عزیزانم
نوشته شده در شنبه 4 آبان 1398
بازدید : 193
نویسنده : ملیکاسادات سیدی




کاش بر کیگشت گذشته
نوشته شده در شنبه 13 مهر 1398
بازدید : 285
نویسنده : ملیکاسادات سیدی

.

قانون فوتبال دوران کودکی رو یادتونه؟
اونیکه از همه چاقتتر بود، همیشه دروازبان بود.
همیشه اونی که مالک توپ بود، میگفت کی بازی میکنه کی نه.
زیاد قسم میخوردی پنالتی بود، قسم نمیخوردی پنالتی نبود.
بازی زمانی تموم میشد که همه خسته میشدن.
مهم نبود که بازی چند چنده. هرکس گلِ آخر بازی رو میزد، برنده بود.
داور هم که کشک بود.
اگه یه موقع توپ گیر نمیومد، یه دبه پلاستیکی یه چیزی بالاخره توپ بود.
اگه تو یارکِشی آخر انتخاب میشدی، دیگه امیدی واسه زندگی نبود.
لحظه ای که توپ میرفت زیر ماشینی که در حال حرکت بود، پر استرس ترین لحظه زندگی بود.
وقتی مالک توپ عصبانی میشد، بازی تموم میشد.
دختر همسایه از کوچه رد میشد، همه رونالدینیو میشدن.
کفشت، پیرهنت پاره میشد، کتکای شب رو نگو.
مسابقه با تیم کوچه بغلی مثل لشکرکشی هیتلر به لهستان بود.
آره یادش بخیر
ای کاش میشد بازم برگشت به همون دوران
همون دورانی که معرفت و سادگی و انسانیت حرف اول رو میزد ولی حالا چی؟




آپلود عکس - آپلود عکس